نازنین فاطمهنازنین فاطمه، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

فرشته ای از بهشت

تو تا امروز این مراحل رو گذروندی

  هرچند که اکنون پنج هفته و پنج روز است که در دل من آمده ای اما شاید سالها بعد بخواهی بدانی هر کدام از مراحل تکاملت در چه تاریخی اتفاق افتاده است. من هم این خواسته را از تو دریغ نمی کنم و برایت می نویسم که اکنون در چه مرحله ای به سر می بری و هر هفته به چه شکلی در می آیی  تغییرات تو در هفته سوم و چهارم و پنجم . . .       هفته سوم در اين هفته اتفاقات زيادي در رحم شما در حال رخ دادن است. كوچولوي شما فعلا فقط يك توده متشكل از صدها سلول است كه بطور ديوانه واري در حال تكثير مي باشند. اين توده سلولي به اندازه 0.1 ميليمتر شبيه سر سوزن است و اگر درون شما قرار نداشت، مي شد با چشم غير مسلح هم آن را ديد و اصلا...
29 مهر 1391

بدون عنوان

  دلبندم! تو اکنون در هفتمین هفته هستیت به سر می بری . روند تکاملت تو در این هفته ....   كودك شما هنوز يك دم كوچك دارد (كه در واقع استخوان دنبالچه است) و در هفته هاي بعدي از بين خواهد رفت. اما اين دم، تنها قسمتي است كه با رشد كودك شما، كوچكتر مي شود. اكنون كودك شما تقريبا 1.2 سانتي متر (به اندازه يك تمشك) است، و مفصل آرنج و همچنين انگشتان دست و پا (كه اكنون ديگر قابل تشخيص هستند، هرچند هنوز هم پرده نازكي بين آنها وجود دارد) دارد. در سر او كه خيلي بزرگتر از بدن او است، هر دو نيمكره مغز در حال رشد هستند. دندانها و فضاي داخلي دهان او در حال شكل گيري است و گوشهاي او نيز به رشد خود ادامه مي دهند. پلكهاي كودك، چشمهايش را (كه ا...
29 مهر 1391

هفته ششم

  عزیزم تو اکنون در ششمین هفته هستیت به سر می بری، بدن تو در این هفته اینگونه تغییر می کند: بدن كودك شما در حال شكل گيري است، و سلولهايي كه بعدا اندامها و سيستمهاي بدن او را تشكيل خواهند داد، به سرعت در حال تقسيم شدن هستند. اكنون، او به اندازه يك دانه كوچك عدس (با عرض تقريبي 4 تا 5 ميلي متر) است. اگر شما مي توانستيد درون رحم خود را ببينيد، يك سر بزرگ و چند نقطه تيره رنگ را مي ديديد كه محل تشكيل چشمها و بيني او خواهند بود. دو حفره كوچك در دو طرف سر ، محل شكل گيري گوشها هستند، و دستها و پاهاي او به شكل برآمدگيهاي كوچكي قابل مشاهده مي باشند. دستها و پاها شبيه به باله ماهي هستند كه پرده ضخيمي بين انگشتهاي در حال رشد قرار گرفته است؛ اما ...
29 مهر 1391

تولد صفر سالگی

    دیروز جواب آزمایش به طور قطعی حضور تو را به ما اعلام کرد . من برای ساعت 3 بعداز ظهر باید می رفتم دکتر .پیش همان کسی که قرار است اولین کسی باشد که تو را می بیند و تو را با دستهایش به این دنیا بیاورد. همان دستهایی که بیست و نه سال پیش مرا از دنیای تاریک رحم مادرم جدا کرد . دکتر با خوشرویی حضور تو را تبریک گفت و بعد از معاینه من چند آزمایش و سونوگرافی نوشت تا ما از سن و سلامت تو و ضربان قلبت آگاه شویم. عصر هم پدرت با یک کیک زیبا و شمعی که عدد صفر بود ،به خانه آمد تا به پیشنهاد مبتکرانه خودش تولد صفر سالگی تو را جشن بگیریم. ایده جالبی بود. اولین نفری هستی که زمان صفر سالگی برایت جشن گرفته شده است. خوب دیگه والدین تو اینجو...
26 مهر 1391

به خدایی که هستی و نیستی این جهان از آن اوست

    از اینکه مرا واسطه ای برای به دنیا آوردن یکی از فرشتگانت  قراردادی سپاسگذارم اکنون که تنها ساعاتی از این آگاهی می گذرد احساس می کنم به تو نزدیکتر شده ام تو مرا در مسیر خلقتت شریک کردی و هیچ چیز برایم زیباتر از این لیاقت نیست  مام اتفاقات این دنیا چون به خواست توست زیباست تو در آستانه سومین دهه زندگیم  چه تلخ مادرم را به بهشت بردی و یک سال بعد چه شیرین یکی از فرشتگانت را از بهشت به درون من راه دادی اکنون رابطه زیبایی بین هر سه ماست:  مادری که در بهشت است فرشته ای که از بهشت فراخوانده شده است و بهشتی که در زیر پاهای من در حال جا خوش کردن است تمام هدیه هایت زیباست و می د...
25 مهر 1391

خوش اومدی فرشته زیبا

  بالاخره پس از چند ماه انتظار خودت را به شکل دو خط موازی قرمز رنگ به ما نشان دادی نمی دانی پدرت چقدر ذوق کرده امروز  صبح، قرار بود جواب آزمایشی را بگیریم که نشان می داد حضور تو جدی است یا نه من و پدرت خیلی به روی خودمان نمی آوردیم که چقدر هر دو استرس داریم و دل توی دلمان نیست هر دو سعی می کردیم به دیگری امیدواری بدهیم که جواب آزمایش هرچه باشد مصلحت و حکمت خداست تا اینکه بالاخره انتظار به پایان رسید و حدود ساعت نه و ده دقیقه صبح روز بیست و پنج مهر تو حضورت را رسماً اعلام کردی که جایی در نزدیکی دل من خانه کرده ای فرشته زیبا و نازنینم امروز قشنگ ترین روز را برای من و پدرت ساختی بیصبرانه منتظر خبرهای خوب از سو...
25 مهر 1391
1